من نو تنها


من و تو

شوق رفتن ته دره های هیچ

من و تو

شوق پرواز،پریدن تا اوج

من و تو

و دویدن ته تنهایی محض

من تنها

زدن نت ،روی گیتار بلند

و به شوق رسیدن به تو ای هستی من

من تنها

روی این سیم بلند

و دویدن تا دور

تا رسیدن به تو و شوق وصال دل من

تو و تو

بوسه ای از سر عادت نه

از سر عشق

تو و تو

یک نگاه مشتاق

یک صدای تبدار

تو به عشق من و تنهایی من می آیی

من و تو ...

.
ماه...
خدا و یک عشق...

ღ❤ღ پســـر تنـــهــــا ღ❤ღ

درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود
پس از اندک زماني، داد شيطان در مي آيد
رو به فرشتگان مي کند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم؟
از روزي که اين مرد به جهنم آمده مدام در گفتگو است و جهنميان را راهنمايي مي کند و
سخن درويشي که به جهنم رفته بود اين چنين است؛
با چنان عشقي زندگي کن که حتي بنا به تصادف، اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند

 

 

مي ترسم از نبودنت...

و از بودنت بيشتر!!!

نداشتن تو ويرانم ميكند...

و داشتنت متوقفم!!!

وقتي نيستي كسي را نمي خواهم.

و وقتي هستي" تو را" مي خواهم.

رنگهايم بي تو سياه است ،و در كنارت خاكستري ام

خداحافظي ات به جنونم مي كشاند...

و سلامت به پريشانيم!؟!

بي تو دلتنگم و با تو بي قرار....

بي تو خسته ام و با تو در فرار...

در خيال من بمان

از كنار من برو

من خو گرفته ام به نبودنت.......


تنهایی یعنی :
ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است ، اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است !

 

 

خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن

 

 

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…
تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….
گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟
سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده ….

 

 

 


فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است
چشمانم غرق در اشکهایم شده ….
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

 

 


 

تکو تنها

درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود
پس از اندک زماني، داد شيطان در مي آيد
رو به فرشتگان مي کند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم؟
از روزي که اين مرد به جهنم آمده مدام در گفتگو است و جهنميان را راهنمايي مي کند و
سخن درويشي که به جهنم رفته بود اين چنين است؛
با چنان عشقي زندگي کن که حتي بنا به تصادف، اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند

 

 

مي ترسم از نبودنت...

و از بودنت بيشتر!!!

نداشتن تو ويرانم ميكند...

و داشتنت متوقفم!!!

وقتي نيستي كسي را نمي خواهم.

و وقتي هستي" تو را" مي خواهم.

رنگهايم بي تو سياه است ،و در كنارت خاكستري ام

خداحافظي ات به جنونم مي كشاند...

و سلامت به پريشانيم!؟!

بي تو دلتنگم و با تو بي قرار....

بي تو خسته ام و با تو در فرار...

در خيال من بمان

از كنار من برو

من خو گرفته ام به نبودنت.......


تنهایی یعنی :
ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است ، اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است !

 

 

خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن

 

 

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…
تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….
گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟
سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده ….

 

 

 


فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است
چشمانم غرق در اشکهایم شده ….
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

 

 


 

اس ام اس تنهایی

در تنهايي هايم نيز به ياد توام
زيرا تو تمام تنهايي هايم هستي . . .


 

 

 

تنهاي تنها نيز شوم . . .
بيکس و رسوا نيز شوم . . .
باز هم آرامم . . .
خدا را دارم . . .

 

 

 

 

تمام آرزوي من برايت اين است. . .
( تنها نشوي )

 

 

 

 

قلب من قطعه اي از مزار تنهايي هاست / غم دنياست که در گوشه ي قلبم پيداست
وقتي احساس کنم نيمه اي از جان مني / بي تو هر جا بروم باز وجودم تنهاست

 

 

 

 

نيمکت با هم بودنمان تنهاست
من دل نشستن ندارم
تو دليل نشستن باش !

 

 

 

 

نکند يوسف عمرم رود از مصر خيالت / باز آواره ي تنهايي چاهم بکني

 

 

 

 

نامه هايم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان شايد بتواني تنهايي ات را ببيني . . .

 

 

 

 

اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
وقت است که يک چندي در خانه ي ما آيي
در خانه ي ما آمد ،‌ آن پادشه خوبان
آن پادشه خوبان ‌; داد از غم تنهايي . . .

 

 

 

 

گاهي تنهايي آنقدر قيمت دارد که درب را باز نمي کنم
حتي براي “ تو ” که سالها منتظر در زدنت بودم . . .

 

 

 

 

هر چند نمي‌دانم خواب‌ هايت را با که شريک مي‌ شوي
اما هنوز ، شريک تمام بي‌خوابي ‌هاي من تويي . . .

 

 

 

 

براي من مهم نيست که وقتي کسي تنهاست به فکر من باشه
براي من اين مهمه که وقتي اطرافش شلوغه ، قلبش به خاطر من ميتپه

 

 

 

 

چون خيالت همه شب مونس و دمساز من است
شرم دارم که شکايت کنم از “تنهايي”

 

 

 

 

تنهايي يعني :
من يه موبايل دارم که صداي زنگش رو يادم نمياد . . .

 

 

 

 

فکر تنهايي نباش
تنهايي خودش تنهاست
تنها به فکر کسي باش
که بي تو تنهاست . . .

 

 

 

 

دارد باران مي بارد و داغ تنهايي دلم تازه مي شود
از ابتداي خلقت هم سخن از تنها سفر کردن نبود . . .

 

 

 

 

من تورادوست دارم
تو ديگري را
ديگري ديگري را
اينچنين است که همه تنهاييم . . .

 

 

 

 

ازطرف اوني که تنهاست تنها اومده تنها ميره تنهاش ميزارن
تنها نميزاره تنها يه آرزو داره اونم اينه که تو تنهاش نذاري . . .

 

 

 

 

تو رفته اي که بي من,تنها سفر کني
من مانده ام که بي تو,شبها سحر کنم
تو رفته اي که عشق من از سر بدر کني
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .

 

 

 

 

روزهايـي کـه بـي تـو مي گـذرد
گـرچه بـا يـاد تـوست ثـانـيه هـاش
آرزو بـاز مي کـشد فـريـاد:
در کـنار تـو مي گـذشت? اي کـاش!

 

 

 

 

رفتم که نبيني پريشان شدنم را / غمناک ترين لحظه ي ويران شدنم را
در خويش فرو رفتم و در خويش شکستم / تا تو نبيني غم تنها شدنم را


اين مطلب را به اشتراک بگذاريد: